Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش همشهری آنلاین، مهران کریمی ناصری، مرد ایرانی که ۱۸ سال در فرودگاه شارل دوگل پاریس زندگی می‌کرد و داستان عجیب زندگی‌اش دستمایه نگارش کتاب و فیلم‌ سینمایی نیز شده است، چند هفته پیش در سن ۷۷ سالگی درگذشت و به همین بهانه، «اندرو دانکن» نویسنده‌ای که در نگارش کتاب زندگی‌نامه «مرد ترمینال» به مهران کریمی ناصری کمک کرد، روایتی از یک هفته زندگی با این فرد ایرانی را در اختیار نشریه گاردین قرار داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این روایت را در ادامه می‌خوانیم:

«صبح با درخواست غیرمنتظره‌ای رو به روشدم که باید با یک قطار یورو استار به پاریس بروم و در صورت امکان تا ساعت ۳ بعدازظهر به فرودگاه شارل دوگل برسم. این همان درخواستی است که هر نویسنده‌ای آرزوی آن را دارد اما به ندرت در زندگی واقعی رخ می‌دهد. در فرودگاه، قرار بود با سر آلفرد مهران، یک پناهنده ایرانی بدون تابعیت ملاقات کنم که (در آن مقطع، در سال ۲۰۰۴) به مدت ۱۶ سال روی یک نیمکت در سالن خروج ترمینال ۱ زندگی می کرد و در صورت امکان قرار بود کتاب زندگی‌نامه‌اش را با عنوان «مرد ترمینال» با هم بنویسیم.

نام کامل سر آلفرد، مهران کریمی ناصری بود. او بدون مدارک کافی وارد فرودگاه شده بود و اکنون گرفتار شده بود و نمی‌توانست بدون پاسپورت سوار هواپیما شود و اگر فرودگاه را برای رفتن به فرانسه ترک می‌کرد، به دلیل نداشتن مدارک شناسایی دستگیر می شد. فرودگاه سرزمینی است که برای هیچ کس نیست، برزخی بی پایان که هرگز نمی‌توانست آن را ترک کند.

«باربارا لاگویتز» سردبیر آلمانی که من را از لندن احضار کرده بود، سر آلفرد را _ که اوایل این ماه درگذشت _ به من معرفی کرد. «استیون اسپیلبرگ» کارگردان هالیوودی حق فیلم داستان سر آلفرد را خریداری کرده بود و این داستان را بعد آن در فیلمی تحت عنوان «ترمینال» با بازی «تام هنکس» ساخت اما سر آلفرد مشتاق بود که داستان واقعی خود را در رسانه‌ای که بیشتر دوست داشت، تعریف کند؛ از طریق کتاب.


در حالی که زندگی گذرا در فرودگاه در اطراف ما جریان داشت، ساعت‌ها با سر آلفرد صحبت می‌کردم، او مردی در میانه دهه پنجم زندگی، قد بلند، با موهای نازک سیاه و چشمان روشن و باهوش بود. نیمکت او را چندین چرخ دستی و جعبه‌ها و کیسه‌های زیادی از وسایلش محاصره کرده بود و چیزی شبیه لانه در اطرافش ایجاد کرده بود.

مهم‌ترین دارایی او تعداد زیادی از جعبه‌های کاغذ A۴ حاوی دفترچه خاطراتش بود. سر آلفرد توضیح داد که بیش از یک دهه است که خاطرات روزانه خود را روی کاغذی که توسط دکتر مهربان فرودگاه به او اهدا شده بود، نگه می‌دارد. با یک محاسبه سریع بر اساس تعداد جعبه حدس زدم باید چیزی حدود ۱۰ هزار صفحه در آنجا وجود داشته باشد چرا که به گفته خودش برای صرفه جویی در هر دو طرف کاغذ می‌نوشت.

از او پرسیدم چگونه به اسم سر آلفرد معروف شد و او با پوزخندی توضیح داد که به سفارت بریتانیا در بروکسل نامه درخواست کمک نوشته و وقتی آنها پاسخ دادند، نامه آنها با عنوان ".... Dear Sir, Alfred" روی کاغذ رسمی سفارت بریتانیا آغاز شده بود و با خنده ادامه دادم چطور من نمی‌توانم یک شوالیه باشم؟ (در بریتانیا کسانی که نشان شوالیه دریافت می‌کند با عنوان «سر» خوانده می‌شوند).

نقطه قوت بیشتر کتاب‌های زندگی‌نامه این است که حقیقت را بازگو می‌کنند و من به سرعت متوجه شدم که حقیقت واقعی پشت زندگی سر آلفرد و اسناد از دست رفته او به همان اندازه که برای خودش یک سوال است، برای دیگران همچنان یک معماست. شایعات و افسانه‌های بسیاری در طول سال‌ها درباره او مطرح شده مثل اینکه از ایران اخراج شده بود، شکنجه شده بود اینکه مدارک خودش را گم کرده بود و عجیب‌تر از همه اینکه مادرش یک پرستار انگلیسی بوده است!

گیر افتادن در ترمینال فرودگاه به این معنی بود که زندگی «سر آلفرد» فاقد هر نوع ساختاری بود و بنابراین او ساختاری را ایجاد کرد. هر روز صبح، قبل از شلوغ شدن فرودگاه، نیمکت خود را ترک می‌کرد و به حمام می‌رفت و اصلاح می‌کرد. سپس صبحانه‌اش را از منوی مک‌دونالد می‌خرید و پس از آن به روزنامه‌فروشی ترمینال مراجعه کند تا چند روزنامه بخرد (یا به او بدهند). سپس به نیمکت خود برمی‌گشت و صبحانه می‌خورد و همچنان که فرودگاه در اطرافش زنده می‌شد، اغلب مسافران بدون توجه از کنار نیمکت او می‌گذشتند.

سر آلفرد پس از آن، فعالیتی را که بیشتر روز را به آن اختصاص می‌داد، آغاز می‌کند: نوشتن. صفحه به صفحه را با دست خط مشکی عنکبوتی خود که روی کاغذ بدون خط می چرخید، پُر می‌کرد. او همه چیز را می‌نوشت. هر وقت برای گرفتن غذا می‌رفتم، می‌دیدم که دیوانه‌وار مکالمات ما را رونویسی می‌کند و سعی می‌کند تا جایی که می‌توانست قبل از اینکه من برگردم، کلمات را یادداشت کند.

پس از نوشتن خاطراتش که در طول روز با وقوع رویدادها انجام می‌داد آرام می‌گرفت و سراغ روزنامه‌ها می‌رفت. سر آلفرد عاشق خواندن و بحث درباره سیاست جهانی بود. در طول اقامتش در فرودگاه، با استفاده از لغت نامه‌های ترجمه و مقالات مناسب، خواندن فرانسه و آلمانی را به صورت خود آموخته فرا گرفته بود. او مردی با دانش بود و دوست نداشت زمان را تلف کند.

در آن روزها به خلبانان و خدمه هواپیماها کوپن هایی داده می شد تا برای غذای فرودگاه خرج کنند. بسیاری از آنها ناهارهای بسته بندی شده را از خانه می آوردند و کوپن‌های فرودگاهی خود را به «سر آلفرد» می دادند. به لطف آنها، او تقریباً همیشه عرضه نامحدودی از یک منوی بسیار محدود داشت.

بقیه روز ممکن است به هر ترتیبی از خواندن اخبار، نوشتن دفتر خاطرات بی پایان یا مصاحبه با هر یک از اعضای کنجکاو مطبوعات جهان که ممکن است اتفاقی در حال گذر از آنجا باشند، اختصاص یابد. «سر آلفرد» تلفن همراه نداشت، بنابراین هیچ کس، از جمله من نمی توانستیم با او قرار ملاقات بگذاریم و این نوعی از انزوا بود که امروز تقریباً غیرقابل تصور است.

فرودگاه حوالی نیمه شب ساکت‌تر می‌شود، اگرچه واقعاً تنها برای چند ساعت متوقف می‌شود. در حالی که مشغول کار روی کتاب بودیم، من در یک هتل فرودگاه نزدیک اقامت داشتم، اما برای درک واقعی زندگی «سر آلفرد» تصمیم گرفتم چند شب را روی نیمکت فلزی سخت، کنار او بگذرانم. چراغ‌ها تمام شب روشن بودند و اعلامیه‌های بلندگو فقط بین ساعت ۱ صبح تا ۴:۳۰ صبح متوقف می‌شد. نیمکت‌ها ناخوشایند و باریک بودند و دائماً در معرض خطر افتادن قرار داشتیم. کار سختی بود.

صبح روز ششم، اعلان‌های فرودگاه به زبان فرانسوی ناگهان لحن خود را تغییر دادند و دیدم مسافرانی با سرعت زیادی از ترمینال خارج می‌شوند. «سر آلفرد» با تکان دادن دست به سمت منطقه عمومی با لحنی معمولی گفت: می‌گویند یک بمب اینجاست». به پشت سرمان نگاه کردم و مطمئن بودم که در مسیری که اکنون متروکه بود، یک چمدان تنها وجود داشت. حدود ۵۰ متر پشت چمدان، چندین پلیس امنیت فرودگاه بودند و یکی از ماموران امنیتی با دستش به من علامت داد اما «سر آلفرد» هیچ قصدی برای تخلیه منطقه نداشت و نمی‌خواست جعبه‌های زیادی از صفحات خاطرات ارزشمندش را رها کند. او سپس با اطمینان گفت: «یک نفر چمدانش را جا گذاشته، این اتفاق هفته‌ای یک بار می‌افتد.»

واضح است که نمی‌خواستم کارم به‌عنوان زندگی‌نامه‌نویس رسمی «سر آلفرد» قبل از شروع به پایان برسد و رابطه‌امان با فرار از این وضعیت خراب شود، پس برگشتم و در نهایت نیز در آن چمدان چیزی جز چند پیژامه نبود.

در پایان یکی از این مصاحبه‌هایی که روزانه در فرودگاه با او انجام می‌شد، یک روزنامه‌نگار به او گفت: «به آزادی شما حسادت می‌کنم، ای کاش مثل شما آزادانه زندگی می‌کردم، بدون هیچ نگرانی.» سر آلفرد به اطراف او اشاره کرد و گفت: «نیمکت های زیادی اینجا وجود دارد». در کمال تعجب، این روزنامه نگار دعوت را برای زندگی جدید در فرودگاه را قبول نکرد و با اولین پرواز به خانه‌اش بازگشت.

ماه‌ها بعد به فرودگاه برگشتم تا نسخه‌هایی از کتاب «مرد ترمینال» را به سر آلفرد بدهم. مثل همیشه، نتوانستم جلوتر زنگ بزنم. کمی نگران بودم، زیرا شدیداً دلم میخواستم از کتاب خوشش بیاید. وقتی به نیمکتش نزدیک شدم، مرا دید و چهره اش با لبخندی پهن روشن شد. لازم نبود نگران چیزی باشم و او متواضعانه گفت: موفق شدیم!

مدیر مبتکر روزنامه‌فروشی ترمینال ۱ فرودگاه نسخه‌های زیادی سفارش داده بود و تعداد زیادی از این کتاب را می فروخت و «سر آلفرد» نیز برای همه کسانی که درخواست می‌کردند با خوشحالی کتاب را امضا می‌کرد.

 
در همان سالی که کتاب «مرد ترمینال» منتشر شد، «استیون اسپیلبرگ» هم فیلم «ترمینال» را با بازی «تام هنکس» بر اساس داستان زندگی مهران کریمی ناصری راهی سینما کرد، فیلمی که با بودجه ۶۰ میلیون دلاری نزدیک به ۲۲۰ میلیون دلار در گیشه فروخت.

پس از انتشار کتاب، «سر آلفرد» دو سال دیگر در فرودگاه ماند اما مسئلی چون افزایش امنیت فرودگاه و مسائل بهداشتی به این معنی بود که او سرانجام پس از ۱۸ سال طولانی ناگزیر به نقل مکان بود. زندگی در آن هوای آلوده برایش خوب نبود و از عفونت بد قفسه سینه رنج می برد.

 او چند سال بعد را در یک پناهگاه بی‌خانمان‌ها در حومه پاریس زندگی کرد. هویت او کاملاً بر اساس مردی شکل گرفته بود که در فرودگاه زندگی می‌کرد، اما اکنون او کسی بود که قبلاً در فرودگاه بود. با توجه به زندگی سرگردانی که او داشت، «سر آلفرد» یک بازمانده باورنکردنی بود.

شناختن او تاثیری ماندگار بر من گذاشت. به ویژه اهمیت آن تکه کاغذهای کوچک به نام پاسپورت که نقل مکان بین المللی را قانونی می‌کند! من واقعاً «سر آلفرد» را خیلی دوست داشتم. او یک جنتلمن واقعی بود. وقتی شنیدم او درگذشته بسیار ناراحت شدم، اما این که فهمیدم او به فرودگاه بازگشته است تا دو هفته آخر زندگی خود را در آنجا بگذراند، باعث دلگرمی‌ام شد. در طول سال‌ها، فرودگاه به خانه واقعی او تبدیل شده بود و امیدوارم در روزهای آخر به او آرامش زیادی داده باشد، روی نیمکت قدیمی‌اش نشسته و برای سفر آخرش آماده شده باشد.»

کد خبر 722770 منبع: ایسنا

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: مهران کریمی ناصری مرد ترمینال زندگی نامه سر آلفرد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۶۸۱۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عبور «مست عشق» از هفت خان

به گزارش قدس آنلاین، پس از فراز و نشیب‌های بسیار فیلم سینمایی «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی از امروز اکران عمومی خود را آغاز می‌کند؛ فیلمی پرحاشیه که در طول دوران تولیدش تا زمان اکران دستخوش اتفاقات و حاشیه‌های بسیاری شد و بالاخره توانست راه خود را به پرده سینما باز کند. اما بد نیست پیش از مرور سرگذشت این فیلم در دوران تولید، نگاهی بیندازیم به آثاری که مولانا و حکایت پرشور زندگی‌اش، بهانه خلق آنها شده است.

ردپای مولانا در آثار هنری

مولانا و اشعار بی‌بدیل و عرفانی و البته ماجرای دیدارش با شمس دستمایه ساخت آثار ادبی و هنری متعددی شده است؛ از رابطه مولانا و شمس تبریزی که بهانه نگارش رمان‌های پرفروش و آثار پژوهشی ارزشمندی شده تا انعکاس آن در دنیای موسیقی و تئاتر؛ آلبوم «صورتگر» با آواز سالار عقیلی و  روایتگری امین تارخ نمونه‌ای از این تولیدات است که حکایتی شورانگیز و موسیقایی از زندگی مولاناست. همچنین سمفونی «رومی» کاری از حافظ ناظری است که درباره مولانا ساخته شده و یا قطعاتی که محسن چاوشی از اشعار مولانا خوانده و از محبوبیت بسیاری برخوردار است. در صحنه تئاتر نیز اپرای عروسکی مولوی کاری از بهروز غریب پور تولید شده که براساس اشعار مثنوی معنوی و کلیات شمس به رشته تحریر درآمده است، اما در این میان سینما و تلویزیون در پرداختن به زندگی یکی از مهمترین شاعران این مرز و بوم کم کارتر بوده است؛ سریال «جلال الدین» به کارگردانی شهرام اسدی و آرش معیریان تنها تولید تلویزیون در این زمینه است که زمستان ۹۳ روی آنتن رفت و در فاز اول آن به کودکی مولانا در بلخ پرداخته شد که البته چندان هم مورد اقبال قرار نگرفت. در دنیای سینما مولانا برای غربی‌ها هم شخصیت جذابی است؛ چند سال قبل دیوید فرانزونی فیلمنامه‌نویس «گلادیاتور» از نگارش فیلمنامه‌ای درباره زندگی مولانا خبر داد و از تمایلش به بازی لئوناردو دی‌کاپریو در نقش مولانا صحبت به میان آمد که جنجال‌های بسیاری به راه انداخت. اما در نهایت ساخت فیلمی درباره این شاعر و عارف بنام به دست یکی از فیلمسازان برجسته ایرانی رقم خورد.

سینمای شاعرانه به سبک فتحی

حسن فتحی یکی از برجسته‌ترین کارگردانان سینما و تلویزیون است که سبک ویژه‌ای در فیلمسازی دارد و نگاه شاعرانه او بیش از هرچیز یادآور سیاق زنده‌یاد علی حاتمی است. فتحی با شیوه مخصوص به خودش در کارگردانی، روایت و دیالوگ‌نویسی و نثر شاعرانه‌اش آثار درخشانی خلق کرده که به او جایگاه منحصر به فردی داده است. سریال‌های شاخصی همچون «مدار صفر درجه»، «پهلوانان نمی‌میرند»، «شب دهم»، «شهرزاد» تنها نمونه‌هایی ماندگار و موفق از آثار فتحی است که از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند.

با اینکه فتحی در تلویزیون پرکارتر از سینما بوده و با دو سریال مهم «شهرزاد» و «جیران» در شبکه نمایش خانگی حضور داشته اما ۵ فیلم را هم در مدیوم سینما ساخته که مهم‌ترین آنها «پستچی سه بار در نمی‌زند» و «کیفر» است و حالا با جدیدترین ساخته خود «مست عشق» که احتمالاً مهمترین اثر سینمایی او هم باشد به سینما بازگشته است. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به روند تولید یکی از مهمترین فیلم‌های تاریخی سینمای ایران که با ادبیات گره خورده و زندگی شمس و مولانا از برجسته‌ترین شخصیت‌ها و مفاخر ادبی را روایت کرده است.

از داستان چه می‌دانیم؟

حسن فتحی علاقه و استعداد ویژه‌ای در خلق درام‌هایی دارد که در دل تاریخ روایت می‌شوند و اغراق نیست اگر او را یکی از چیره‌دست‌ترین فیلمسازان این ژانر قلمداد کرد. او در «مست عشق» سراغ مولانا و شمس تبریزی رفته و برشی از زندگی این شاعر را در سال‌های ۶۴۰ تا ۶۴۵ هجری روایت می‌کند و عشق و ارادات مولانا به شمس و تأثیر فراوانی که بر زندگی و اشعار مولانا داشت را به تصویر می‌کشد. فیلمنامه «مست عشق» توسط فرهاد توحیدی و از دل مشورت‌های فراوانی با مولوی‌شناسان برجسته‌ای همچون دکتر محمدعلی موحد به نگارش درآمده است. از دیگر ویژگی‌های مهم و جذاب «مست عشق» تیم بازیگرانش است؛ جمعی از ستارگان سینمای ایران و ترکیه ترکیب بازیگران این فیلم را شکل می‌دهند. پارسا پیروزفر، شهاب حسینی، حسام منظور و هانده ارچل، بوراک توزکوپاران، بنسو سورال، سلما ارگچ و ابراهیم چلیک‌کول از بازیگران مطرح سینما و تلویزیون ترکیه در این فیلم حضور دارند.

مسیر پرپیچ و خمی که «مست عشق» طی کرد

اواخر تابستان ۹۸ بود که خبر ساخت «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی و تهیه‌کنندگی مهران برومند رسانه‌ای شد. تولید فیلمی مشترک با ترکیه درباره مولانا یکی از مهمترین شاعران فارسی زبان که بسیاری از کشورهای همسایه همچون ترکیه همواره سعی در مصادره آن داشته‌اند. طبیعتاً یکی از چالش‌برانگیزترین بخش‌های این فیلم به انتخاب بازیگران و سیر داستان در فیلمنامه بازمی‌گشت. همان زمان شهاب حسینی در نقش شمس معرفی شد اما همچنان این سوال مطرح بود که بازیگر نقش مولانا از میان هنرپیشگان ایرانی انتخاب خواهد شد یا ترک. در همان ایام فرهاد توحیدی اعلام کرد که هسته اصلی این فیلم ایرانی است و در آن به صراحت به اصلیت ایرانی مولانا اشاره می‌شود، اما به دلیل اینکه فیلم تولید مشترک است باید به بازار جهانی هم توجه داشت و ترکیب بازیگران بین‌المللی خواهد بود. او تلویحاً به ایفای نقش مولانا توسط یک بازیگر غیرایرانی اشاره کرد که با واکنش‌هایی روبرو شد و با وجود اظهارات توحیدی، اما فتحی به صراحت اعلام کرد که  بازیگر نقش حضرت مولانا هم قطعاً ایرانی خواهد بود و در فاصله کمی پارسا پیروزفر برای این نقش معرفی شد که انتخاب او همچون شهاب حسینی بازخوردهای بسیاری خوبی داشت.

اما این همه ماجرا نبود؛ «مست عشق» در آستانه فیلمبرداری با حواشی متعددی روبرو شد، از اعلام مخالفت دو تن از مراجع عظام در پرداختن به زندگی مولانا و اشاعه فرقه صوفیه تا اختلافات کشداری که در دوران تولید با سرمایه‌گذار ترک به وجود آمد. اواسط مهرماه فیلمبرداری در قونیه کلید خورد و اواخر پاییز بود که خبر آغاز پیش‌تولید «جیران» در تهران منتشر شد. در حالی که با طی شدن روند تولید و مراحل فنی بسیاری انتظار داشتند نخستین اکران «مست عشق» را در جشنواره فجر شاهد باشند اما علیرغم اینکه سازندگان فرم حضور در جشنواره را پر کرده بودند، فتحی اعلام کرد که فیلمی در جشنواره نخواهد داشت و نام «مست عشق» به عنوان یکی از غایبان بزرگ فجر نام مطرح شد. با همه‌گیری کووید فرایند تولید «مست عشق» به دلیل مشکلات مالی چند ماهی مسکوت ماند و تهیه‌کننده اعلام کرد برای فیلمبرداری چند سکانس باقی مانده گروه در انتظار بازگشایی مرزها هستند. اما اواخر مهرماه ۹۹ سهراب پورناظری که قرار بود در ساخت موسیقی این فیلم کنار سازندگان باشد اعلام کرد «مست عشق» نیمه کاره رها شده و تولید آن به اتمام نرسیده، مدتی بعد ویدئویی در فضای مجازی منتشر شد مبنی براینکه با تصمیم سرمایه‌گذار ترکیه‌ای، قرار است «مست عشق» پخش جهانی خود را آذرماه همان سال همزمان با هفته بزرگداشت مولانا آغاز کند و علاوه بر نسخه سینمایی، یک سریال هشت قسمتی هم از این اثر نیز آماده شده است. این اقدام با واکنش تیم تولید روبرو شد و فتحی این خبر را کذب خواند. این اختلافات و انتشار بیانه‌های متعدد از هر دو سو ادامه داشت تا اینکه اوایل اردیبهشت ۱۴۰۰ یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان با پخش تیزرهایی از پخش سریال «مست عشق» در ترکیه خبر داد. پس از انتشار این خبر، حسن فتحی یادداشتی منتشر و از این اقدام گلایه‌های تندی کرد و آن را خبری تاسف‌آور و سندی آشکار بر رفتار غیراخلاقی و غیرقانونی سرمایه‌گذار تُرک دانست، آن هم در شرایطی که تنها در ٣٠ درصد فیلم سرمایه‌گذاری کرده است. در نهایت و پس از کش و قوس‌های فراوان شهریورماه همان سال خبر حل اختلاف سرمایه‌گذاران ایرانی و ترک با میانجیگری سرکنسولگری منتشر و سهام کامل پروژه به طرف ایرانی واگذار شد.

آیا «مست عشق» معادلات گیشه را بهم خواهد زد؟

حالا پس از مسیری طولانی و ناهموار و گذر از هفت خانی سخت، «مست عشق» به ایستگاه پایانی رسیده و اکران خود را آغاز کرده است و به زودی در ترکیه نیز به نمایش درخواهد آمد. با این حال باید منتظر ماند و دید در روزهایی که سینما رونق خود را مدیون فروش‌ بالای کمدی‌هاست یک فیلم فاخر و شاعرانه آن هم از جنس ساخته‌های فیلمسازی چون حسن فتحی چقدر می‌تواند توجه گیشه را به خود معطوف کند.

صبا کریمی

دیگر خبرها

  • عجیب‌ترین رشته‌های دانشگاهی / از زامبی شناسی تا مدیریت دوشیدن شیرگاو
  • عجیب‌ترین مجسمه؛ بزبز قندی محجبه در شهر کتاب؟! | تصویر
  • (ویدئو) روایتی عجیب از زندگی طراحان سوالات کنکور
  • سریال مشاور و روایتی از باز کردن کلاف‌های پیچیده زندگی
  • یک ادعای عجیب از سوءتغذیه نیمی از ایرانی ها
  • کتاب «اُمّ علاء» نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • روایتی حقوقی و هنری از کارگران کارخانه چیت‌سازی بهشهر 
  • یک ادعای عجیب از سوءتغذیه نیمی از ایرانی‌ها
  • عبور «مست عشق» از هفت خان
  • از روز جهانی کتاب و حق مولف تا نقش کتاب در سبد خانواده‌ها